loading...
ツ I love you
LOVELY بازدید : 7 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (2)

مادرم می گفت وقتی می خوای چیزی بخوری دستهاتو بشور

ولی بعدها دیدم بابام وقتی میاد خونه و گوشت و مرغ دستشه، دست هاش به شدت کثیفن ! پس فهمیدم همیشه مادرم راست نمی گه!!!

بزرگتر که شدم رفتم سر کار و تونستم پول دربیارم . یه شب جمعه رفتم یا علی رضا یه فلافل بخورم . وقتی می خواستم شروع به خوردن کنم یه نگاهی به دستام انداختم و دیدم دستای منم کثیف شدن ! و فهمیدم که اگه دستهام کثیف نباشن نمی تونم فلافل بخورم !

حتما شنیدین که همه می گن پول چرکه کف دسته . می خوام بگم که در دنیا هیچ چیزی وجود نداره ! نه آدم خوب نه آدم بدِ نه دموکرات نه جمهوری خواه و نه سلطتنت طلب ! نه بسیجی و نه روشن فکر ! هیچ چیز وجود نداره به جز پولدار و فقیر !

نتیجه غیراخلاقی اینکه : لطفا دستهاتون رو نشورین ! اگه دوست دارین فلافل بخورین !!!

LOVELY بازدید : 8 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (0)

اکثرا ما از سوسکها می ترسیم!
با اینکه می دونیم اونا از ما ضعیف ترن،کوچک ترن و حرفی برای گفتن ندارند.
اگه یه سوسک از بغلمون رد شه ترجیح میدیم نگاش کنیم و بذاریم تو حال خودش باشه و بره دنبال زندگیش به جای اینکه پامون روش فشار بدیم و صدای له شدنش رو بشنویم!
اگه کسی هم کنارمون باشه تو اون لحظه میگیم "من از سوسک نمی ترسم،چندشم میشه!
خب.اون سوسک از بغل ما رد میشه بدون اینکه به ما کاری داشته باشه.کم کم سوسکها جفت گیری کردن و بچه دار شدند و بچه هاشون هم بچه دار شدن و اینجوری بود که زیاد شدن.
هر روز بیشتر از دیروز.تا جایی که شهر ما پر از سوسک ها شد.سوسک هایی در سایز ها و طرحهای مختلف.اونا به شهر ما و اتاق های ما و شاید هم افکار ما نفوذ کردند و شهرمون رو کثیف کردن و صاحبش شدن.
بدون اینکه ظاهرا به ما کاری داشته باشن در عمل همه جا دیده شدند و الآن همه جا حضور دارن.ما رو اذیت می کنن.اونها الآن به قدرت رسیدن چون زیاد شدن.
البته هنوز زیاد تر از ما نیستند ولی خب قدرت دارن.چون هنوز هم وقتی از کنار ما رد میشن ما نمی کشیمشون.
چون هنوز از اونا چندشمون میشه و این باعث میشه ترجیح بدیم زنده باشن و زندگی کنن.
ای کاش اولین نفری که یک سوسک رو دید و نکشت به این فکر می کرد که بعضی موجودات باید از بین برن.
چه ما چندشمون بشه چه نشه.
بیایید با هم سوسکها رو از شهرمون بیرون کنیم تا دوباره قدرت رو به دست بگیریم.با خودتون تکرار کنید که شما از سوسک ها قوی تر هستین. 
حالا به جای کلمه سوسک هر چی دوست دارین بذارین

LOVELY بازدید : 15 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (0)

صداهای مهیبی می آمد .

در آب شناور بودم. و کم کم به یه جای بزرگ تر نیاز داشتم.خدا گفت نوبتته.ساعت تقریبا 4 صبح بود.من خدا شاهده بهش گفتم آمادگی شو ندارم.

گفت برو.گفتم آخه این چه بازیه که در آوردی.خدایی . احترامت واجب! ولی آخه نوکرتم بیرون جنگه این تو ردیفم الآن.می رم بیرون به گه کشیده میشه همه چی

 

بقیه در ادامه مطلب ....


LOVELY بازدید : 17 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (1)

شاید هم "به خود آ" چیز جالبی است.


از دوران بچه گیم باهم بزرگ شدیم!

کاربرد زیادی هم دارد! معمولا وقتی جواب سوالی را نمی دانی یا حوصله پیدا کردن جواب را نداری ، اسمش را می آوری و تمام!

بقیه در ادامه مطلب ....

 

LOVELY بازدید : 8 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

ﻫﻲ ﻟﻌﻨﺘﻲ !...

ﺁﻥ ﻃﻮﺭﯾﻬﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...

ﺷﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﻮﺩﻡ ،ﺭﻭﺯﯼ ...!!!

ﻭﻟﯽ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﯽﺗﻮ،ﻫﻢ " ﺯﻧﺪﻩ" ﺍﻡ،ﻫﻢ، "ﺯﻧﺪﮔﯽ "ﻣﯿﮑﻨﻢ ...

ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ،" ﯾﺎﺩﺕ ..."

ﺯﻫﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﻣﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ...

ﻫﻤﯿﯿﯿﯿﯿﻦ

LOVELY بازدید : 10 سه شنبه 29 بهمن 1392 نظرات (0)

طرف زن میگیره بعد از روز عقد میره سربازی برمیگرده
میبینه زنش با سه تا بچه وایسادن !!!
به زنش میگه : اینا كین؟
میگه : بچه هاتن دیگه !!!
اون بزرگه كه قبل از عقد از دستت در رفت !
میگه : خب این قبول ! اون یكی چی؟
میگه : اینم كه داشتی میرفتی تو شیكمم بود !
یكم فك میكنه میگه : خب قبول !
میگه : اون كوچیكه دیگه چیه؟
زنش میگه :
آخه این بچه با تو كاری داره؟ بهش گیر میدی؟داره ماستشو میخوره!

LOVELY بازدید : 32 یکشنبه 11 فروردین 1392 نظرات (0)

 

 

اولين كسي كه عاشقش ميشي دلتو ميشكونه و ميره . دومين كسي رو كه مياي دوست داشته باشي و از تجربه قبلي استفاده كني دلتو بدتر ميشكنه و ميزاره ميره . بعدش ديگه هيچ چيز واست مهم نيست و از اين به بعد ميشي اون آدمي كه هيچ وقت نبودي . ديگه دوست دارم واست رنگي نداره .. و اگه يه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو ميشكوني كه انتقام خودتو ازش بگيري و اون ميره با يكي ديگه ...... اينطوريه كه دل همه آدما ميشکنه

LOVELY بازدید : 34 یکشنبه 11 فروردین 1392 نظرات (0)

شهر من گم شده است
من با تاب، من با تب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام
من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد
.......................
سهراب سپهری

LOVELY بازدید : 28 یکشنبه 11 فروردین 1392 نظرات (0)

می‌خواهمت چنان‌که شب خسته خواب را 
می‌جویمت چنان‌که لب تشنه آب را

محو توام چنان‌که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت 
چونان‌که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را؟

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
با سلام به شما بازدید کننده عزیز لطفا ما را از نظرات خود برای بهتر شدن بی نصیب نفرمایید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 73
  • بازدید کلی : 1,761